چرا امتیازهای داستان؟

اگر امتیازهای داستان یک تخمین از میزان زمان(تلاش) انجام کاری است، چرا به جای استفاده مستقیم از
روزها و ساعات، از امتیازهای داستان استفاده کنیم؟

دلایل متعددی برای استفاده از امتیاز داستان برای تخمین مراحل انجام پروژه وجود دارد، و من در مطالب
قبل به آن ها اشاره داشتم. اما یک دلیل قانع کننده وجود دارد که به تنهایی برای توجیه استفاده از امتیاز داستان کافی است.

یک مثال ساده

قبل از سلطنت او واحد اندازه گیری یارد فاصله بینی یک فرد تا انگشت شست او در جلوی صورت وی بود. فقط تصور کنید که این تفاوت واحد اندازه گیری برای هر فرد چقدر میتواند سر درگمی ایجاد کند.

سرانجام شاه هنری تصمیم گرفت که یک یارد همیشه باید فاصله میان بینی شاه و انگشت شست وی باشد. موضوعی که برای پادشاه بسیار مناسب است اما برای دیگران نیز مناسب خواهد بود چرا که یک واحد استاندارد اندازه گیری به وجود آمده است.

با توجه به این داستان شما الان میدانید که یک یارد( با توجه به تعریف پادشاه از دستش) تقریبا با طول دست شما برابر است البته مقداری کمتر و یا بیشتر. من هم به همین نتیجه راجع به طول دست خود رسیدم. و توجه کنید که یارد یک واحد تعریف شده ثابت برای همه ماست.

امتیازهای داستان نیز به همین شکل است. مانند یارد انگلیسی، امتیازهای داستان نیز به اعضای تیم با توانایی های متفاوت اجازه میدهد تا در مورد یک تخمین با هم مباحثه کنند و به توافق برسند.

مثال دیگری برای درک بهتر

تصور کنید که من و شما قرار است با هم یک مسافت را بدویم. من دوست دارم بدوم اما بسیار کند هستم.اما تصور کنید شما یک دونده سریع هستید. شما به یک نقطه اشاره میکنید و میگویید:”بیا تا آنجا بدویم، فقط ۳۰ دقیقه طول خواهد کشید.”

من با آن نقطه آشنا هستم اما با توجه به اینکه من دونده بسیار کندتری نسبت به شما هستم، میدانم که
این مسافت برای من ۶۰ دقیقه طول خواهد کشید. پس به شما میگویم که من این مسافت را میدوم اما
برای من ۶۰ دقیقه زمان خواهد برد. و بحث ما اینجا شروع میشود.

با بحث برای انتخاب میان ۶۰ و ۳۰ دقیقه ما به جایی نخواهیم رسید. شاید به تفاهم برسیم و روی
۴ دقیقه توافق کنید. اما این بدترین کار ممکن است. الان ما تخمینی زدیم که برای هیچ یک از ما مفید نیست. و دوباره به بحث میپردازیم و در انتها هر دو به یک توافق میرسیم. این مسافت مایل است و شما در ۶۰ دقیقه و من در ۳۰ دقیقه آن را میدوم.

مشکل اینجاست که ما هردو درست میگوییم. شما واقعا میتوانید در ۳۰ دقیقه این مسافت را بدوید و برای من این مسافت ۶۰ دقیقه به طول می انجامد.زمانی که ما میخواهیم تخمینی زمانی از انجام این کار بدهیم به مشکل میخوریم چرا که ما با سرعت های متفاوت میدویم.

اما، زمانی که ما از یک اندازه نسبی برای اندازه گیری استفاده کنیم(در این مثال میتوان مایل را انتخاب کرد) میتوانیم به توافق برسیم. من و شما هر دو موافقیم که این مسیر ۵ مایل است، تنها تفاوت در زمان انجام کار توسط هر یک از ماست.

امتیازهای داستان نیز همین هدف را دنبال میکنند.آن هااجازه توافق را به افرادی با سطوح توانایی و سرعت کار متفاوت میدهند. به جای دو دونده شما دو عضو با بازدهی متفاوت از یک تیم خود را در نظر بگیرید.

همانند دونده ها، این دو عضو تیم ممکن است به توافق برسند که امتیاز داستان تعلق گرفته به یک داستان ۵ است. کارمند سریعتر ممکن است فکر کند این کار آسان است و حداکثر یک روز به طول می انجامد. اما کارمند دیگر
ممکن است فکر کند که این کار دو روز وقت میگیرد. اما آن ها میتوانند به این توافق برسند که امتیاز آن ۵ است
و امتیاز دهی به اولین داستان نسبتا دلخواه است.

چیزی که مهم است این است که زمانی که آن ها به این توافق برسند که داستان اول ۵ امتیاز است، میتوانند
به سراغ تخمین های بعدی بروند. اگر کارمند اول فکر کند که یک داستان کاربری جدید ممکن است
۲ روز طول بکشد(دوبرابر تخمین او برای داستان اول)، او امتیاز این داستان را ۱۰ تخمین خواهد زد.
همین امر برای کارمند دوم نیز صدق میکند، اگر او فکر کند که این داستان ۴ روز به طول خواهد انجامید
(دو برابر زمانی که برای داستان اول تخمین زده بود)، امتیاز ۱۰ را به این داستان خواهد داد.

پس همانند داستان پادشاه هنری اول، امتیازهای داستان به افراد اجازه توافق در رده های متفاوت را میدهد

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *